حالت سیاه
22-11-2024
Logo
شرح حديث شريف - جامع احمدی - درس ( 115-119 ): اجرای احکام مردم بر اساس ظاهر
   
 
 
به نام خداوند بخشنده ی مهربان  
 
سپاس خداوند جهانیان و درود و سلام خداوند بر سرورمان محمد و خاندان و همه‌ی یاران او.

واگذار کردن به خداوند:

برادران گرامی، هنوز در ریاض الصالحین از سخنان سرور پیامبران – کامل ترین درودها بر او باد- هستیم، به باب تازه‌ای می‌پردازیم که باب اجرای احکام مردم بر اساس ظاهر است.
باید احکام بین مردم بر اساس ظاهر اجرا شوند. اما اگر ظاهر به باطن فراتر رفت، ما نمی‌توانیم درباره‌ی باطن حکم یقینی بدهیم و این از باب سپردن حکم به خداوند بزرگ است که می‌فرماید:

﴿فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ﴾
(پس اگر توبه کردند و نماز بپا داشتند و زکات پرداختند آنان را واگذارید)

[سوره ی توبه آیه:5]

نماز را به پا داشت و زکات را پرداخت کرد.
شخصی که عقیده‌اش سالم است، نماز می‌خواند و روزه می‌گیرد و نام بدی از وی شنیده نشده است، به او بگویند او فراماسونری است، به همین راحتی بدون اطمینان، بدون تحقیق، بدون پرس و جو، بدون بررسی مسأله و بدون دلیل... متهم نمودن مردم به انحراف بدون دلیل و مدرک. دلیل داشتن موضوع دیگری است.
شخصی که سخن کفرآمیز می‌گوید. شاید او دوست خدا باشد، این - نیز- جدی است. سخنان کفرآمیز می‌گوید شاید ولی خداوند باشد. این سخن غیر قابل قبول است. اما انسانی که هیچ چیزی بر خلاف روش الهی از او دیده نشده است را چطور متهم می‌کنید؟
کسی که به برادرش بدگمان باشد گویا به پروردگارش بدگمان است.
پس ما در اسلام به ظاهر می‌نگریم، خداوند خودش مسئول نهان‌ها است و نهان و باطن را به خداوند وا می‌گذاریم.

این مثال را برای بیان این پدیده برایتان بیان می‌کنم: اجرای احکام مردم بر اساس ظاهر آنان:

مثالی برایتان بیان می‌کنم:
شخصی به فرانسه می‌رود. می‌خواهد با زن فرانسوی ازدواج کند. جایز است که با اهل کتاب ازدواج کند. به یک مرکز اسلامی می‌رود و با ایجاب و قبول و مهریه و دو شاهد عقد می‌کند. این عقد صد در صد شرعی است اما او قصد دارد پس از اتمام تحصیلاتش او را طلاق دهد. او وقت تعیین کرده است. بودن با آن زن زنا محسوب می‌شود. چهار سال زنا کرده است. اما چه کسی این را می‌داند؟ خداوند بزرگ. ما ایجاب و قبول و مهریه و دو شاهد را ارائه می‌نماییم و ثبت می‌شود و نمی‌توانیم به باطن امر برویم و از آن آگاه شویم. می‌گوییم: این ازدواج شرعی است. خداوند نیتی که پشت این ازدواج است را می‌داند. اگر او وقت تعیین کرده باشد ازدواج او نامشروع بوده و ازدواج او به مثابه‌ی زنا می‌باشد.

این را بدانید:

((من تزوج امرأة على صداق وفي نيته ألا يفعله لها, لقي الله سارقاً))
((کسی که با تعیین مهریه با زنی ازدواج کند و در نیت خود قصد کند آن را انجام ندهد به صورت یک دزد نزد خداوند حاضر می‌شود))

یک دزد به زن رقمی پیشنهاد می‌دهد. به او می‌گوید: این در حد نوشته است. بیشتر مردم همین گونه اند. به شما می‌گوید: نیم میلیون بگذار، نصف نصف. خوب است. می‌گوید: این در حد یک نوشته است، پرداخت نمی‌شود. در نیت خود نمی‌خواهد این مهریه را بدهد. مهریه دین حتمی است. دین عندالمطالبه برای زن است.
ما به ظاهر حکم می‌کنیم و خداوند به باطن رسیدگی می‌کند.

به این دقت علمی ابوبکر توجه کنید:

سیدنا عمر، بزرگ اصحاب، ابوبکر صدیق او را به عنوان نامزد خلافت پس از خود پیشنهاد می‌کند. به نظر می‌رسد سیدنا عمر بسیار سخت گیر بود، واقعاً هم همین طور بود. باری این سخت گیری به او تذکر داده می‌شود. ابوذرغفاری به او تذکر می‌دهد. می‌گوید: ای ابوذر! یعنی مرا از خداوند می‌ترسانی؟ شاید شما از سخت گیری من بترسید. گفت: به خدا سوگند در قلب من چنان مهربانی وجود دارد که اگر مردم بدانند این عبای مرا می‌گیرند.
سیدنا عمر خودش - رضی الله عنه - می‌گوید: در خدمت رسول الله، فرمانده و شمشیر آخته‌ی ایشان بودم. اگر می‌خواست بر من غلبه می‌نمود. وقتی وفات یافت از من خشنود بود. خداوند را بسیار شکرگزارم و از این حالت خرسندم. سپس ابوبکر آمد. به او خدمت کردم. فرمانده و شمشیر آخته‌ی او گشتم. او نیز خشنود از من وفات نمود و من از این امر خرسندم. سپس امور به من سپرده شد.
ای مردم، بدانید آن سخت گیری دوچندان شده است. من گونه بر خاک می‌گذارم تا پاکدامنان و باتقوایان از روی من بگذرند. ای مردم، پنج چیز را از من بخواهید: به ناحق از اموال شما چیزی نگیرم. حق شما بر من این است که اگر خدا بخواهد به شما بیشتر ببخشم. من نباید شما را مجبور به جهاد کنم و اگر در جهاد بودید تا بازگردید من سرپرست و مسئول خانه‌های شما خواهم بود.
سیدنا عمر این گونه بود که سیدنا صدیق او را پس از خود به عنوان خلیفه تعیین کرد. وقتی به او گفتند: ای خلیفه‌ی خدا او سخت گیر است گفت: به خدا سوگند اگر خداوند در قیامت از من بپرسد که چرا عمر را زمامدار آنان نمودی؟ می‌گویم: ای پروردگار، من مهربان‌ترین و دلسوزترین شان را بر آنان گماشتم. گفت: این تصور من از او است اما اگر تغییر کرد؛ من غیب دان نیستم.
آیا این تواضع و این دقت علمی را می‌بینید؟
اگر تغییر کرد؛ من غیب نمی‌دانم.

دلیل از کتاب و سنت بر اجرای حکم به ظاهر:

آیه‌ی شریفه:

﴿فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ﴾
(پس اگر توبه کردند و نماز بپا داشتند و زکات پرداختند آنان را واگذارید)

[سوره ی توبه آیه:5]

شما حق ندارید بگویید: من می‌دانم فلانی نیتی دیگری دارد. تنها خداوند از نیت‌ها آگاه است. شما به ظاهر حکم کنید خداوند خودش نهان‌ها را می‌داند.
پیامبر علی الصلاة والسلام می‌فرماید:

((أُمِرْتُ أن أقاتِل الناسَ حتى يَشهدُوا أن لا إله إلا الله، أنَّ محمداً رسولُ الله، ويقيموا الصلاةَ، ويُؤتوا الزكاةَ، فإذا فَعَلوا ذلِكَ, عَصمُوا مني دِماءهُمْ إلا بحقَّ الإسلام، وحِسابُهُم على الله))
((دستور داده شدم با مردم بجنگم تا گواهی دهند غیر از الله معبودی نیست و محمد رسول الله است و نماز به پا دارند و زکات بپردازند. اگر چنین کردند خون آنان از من در امان است مگر به خاطر اسلام و حساب آنان بر خداوند است))

[بخاری و مسلم در صحيح]

از خیانت:

منافق: اگر بسیار باهوش باشد. طوری وانمود می‌کند که مسلمان است و تمام ويژگی‌های مسلمانان را به خود می‌گیرد. این باعث عذاب آخرت او می‌شود. در پایین‌ترین درکات جهنم جای می‌گیرد زیرا وانمود کرده است. ويژگی‌های مسلمانان را برگرفته است و از آن بهره برداری کرده از طرف دیگر کفر ورزیده است. پاداش کفر عذاب است. خیانت به مردم نیز عذاب دارد.
اکنون: شخصی کافر است. کفر خود را آشکار می‌کند. شما را آزار نمی‌دهد. شما او را کافر می‌نامید. به او فکر نمی‌کنید. اما کسی که مانند مؤمنان سخن می‌گوید، مانند آنان نماز می‌خواند و روزه می‌گیرد ولی در اصل این گونه نیست؛ او به آنان خیانت ورزیده است.

مبادا خداوند شما را رسوا کند:

بنابراین پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم در حدیثی که کمر را می‌شکند، می‌فرماید:

((يؤتى رجال يوم القيامة, لهم أعمال كجبال تهامة, يجعلها الله هباء منثورا –كلها أعمال كالجبال-, فقال أصحاب النبي -عليهم رضوان الله-: يا رسول الله! صفهم لنا كي لا نكون مثلهم –دقق الآن- قال: إنهم يصلون كما تصلون, ويأخذون من الليل كما تأخذون, ولكنهم إذا خلوا بمحارم الله انتهكوها))
((روز قیامت مردانی می‌آیند که اعمال آنان مانند کوه‌های تهامه است اما خداوند آن را بر باد می‌دهد – تمام اعمال مانند کوه‌ها است - یاران پیامبر اکرم ـ رضوان الله علیهم ـ گفتند: ای رسول خدا! آنان را برایمان توصیف کن تا از آنان نباشیم ـ فرمود: آنان مانند شما نماز می‌خوانند و مانند شما نماز شب به پا می‌دارند اما وقتی خلوت می‌رسند مرتکب محارم الهی می‌شوند))

یعنی: در خلوت مرتکب نافرمانی‌ها می‌شوند اما در آشکارا مردمان بسیار خوب، پاک و اولیاء می‌باشند. در ظاهر مقدس‌اند اما در خلوت‌هایشان حرمت‌های الله را زیر پا می‌گذراند، بنابراین در حدیث آمده است:

((من لم يكن له ورع يصده عن معصية الله إذا خلا, لم يعبأ الله بشيء من عمله))
((کسی که در خلوت آن قدر تقوا نداشته باشد که او را از نافرمانی خدا بازدارد، خداوند به هیچ عمل او توجهی نمی‌کند))

حدیثی را خواندم – که اکنون نص دقیق آن را به خاطر ندارم-: اگر انسان بتواند به خوبی در مقابل مردم نقش بازی کند ولی در خلوت با خودش مرتکب نافرمانی و گناهان شود؛ خداوند این انسان را حتما رسوا می‌گرداند.

گفتگویی در آمریکا:

باری مناظره‌‌ی تندی بین یکی از بزرگترین کشیش‌های آمریکا به نام شودر با درآمد روزانه‌ی یک میلیون دلاری که یک دعوتگر بود و در ایستگاه‌های رادیویی و تلویزیونی برنامه داشت و کتابی تالیف کرده بود و بسیار خوش سیما بود، با احمد دیدات دانشمند مسلمان مقیم ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی سرگرفت. خداوند این دانشمند بزرگ اسلام را بر فهم و درک انجیل توانا ساخته است.
در آمریکا گفتمانی با عنوان آیا انجیل کلام خدا است، صورت گرفت. او دیدگاه دقیق خود را بیان نمود و پس از مدتی این طرف دوم: به دلیل جرایم جنسی دستگیر شد و مانند کودکان گریه می‌کرد زیرا تمام این شهرتی را که به دست آورده بود در یک ثانیه در هم شکست.

یک نکته‌ی دقیق

:
برادران، یک نکته‌ی دقیق وجود دارد: اگر انسان کارهایی بکند که خداوند خشنود نباشد؛ خداوند به او فرصت می‌دهد. یک بار، دو بار، سه باز ولی وقتی مهلت تمام شد خداوند او را آشکارا رسوا می‌کند.
یعنی: انسانی وجود ندارد که تا مدت طولانی مردم را فریب دهد.
یک فرانسوی گفته است: می‌توان مردم را برای مدت اندکی فریب داد و می‌توان برخی را برای مدت طولانی فریب داد اما نمی‌توان همیشه و همه‌ی مردم را فریب داد، این محال است.
خداوند متعال: خداوند کسی را که نهانش با آشکارش متفاوت باشد رسوا می‌نماید. این نوعی دوگانگی شخصیتی است.
انسان چه زمانی سرش را بالا می‌گیرد؟ وقتی خودش را در برابر خداوند ببیند. او در زندگی دو گانگی ندارد، آشکار و نهانش یکی است. هر چه در نهان می‌اندیشد، به زبان می‌آورد. چیزی برای پنهان کردن ندارد. باطن و ظاهرش و نهان و آشکارش یکی است. کارهای خانه را در بازار انجام نمی‌دهد. رو راست است. این رو راستی چنان است که پیامبر علیه الصلاة والسلام می‌فرماید:

((تركتكم على بيضاء نقية, ليلها كنهارها, لا يزيغ عنها إلا باطل))
((شما را به راهی سفید و پاک واگذاشتم که شبش مانند روزش است و تنها باطل از آن روی گردان و منحرف می‌شود))

مبادا مسلمانی را تکفیر کنی:

پیامبر علیه الصلاة والسلام می‌فرماید:

((من قال: لا إله إلا الله، وكَفَرَ بما يُعْبَدُ من دون الله، حَرُمَ مالُه ودَمُهُ، وحسابُه على الله))
((کسی که بگوید: لا إله إلا الله و به معبودان غیر از خداوند کفر ورزد مال و خون او در امان و حساب او با خداوند است))

[مسلم در صحيح]

پایان.
شخصی شهادتین را بر زبان می‌آورد و نماز می‌خواند و روزه می‌گیرد. حقوق و وظایف مسلمانان بر وی جاری می‌شود. هیچ تفاوتی هم ندارد. این یک اصل بزرگ است. خداوند خودش به نهان‌ها می‌پردازد. اهل قبله را تا زمانی که رو به قبله نماز می‌خوانند تکفیر نکنیم. اهل قبله و کسانی که لا إله إلا الله می‌گویند را تکفیر نکنیم.

((من قال هلك الناس فهو أهلكُهم –يعني أشدهم هلاكاً- ومن كفر مسلماً, باء بالكفر أحدهما))
((کسی که بگوید هلاک باد مردم، خودش از همه نابودتر است - یعنی از همه بیشتر به خودش بر می‌گردد - و کسی که مسلمانی را تکفیر کند اتّهام کفر، به یکی از آن دو بر می‌گردد))

به اهمیت این حدیث بیندیشید:

از ابی معبد مقداد بن اسود ـ رضی الله عنه - روایت است که گفت:

((قلت لرسول الله - صلى الله عليه وسلم -: أَرأَيتَ إِن لقِيتُ رجلاً من الكُفارِ فَاقْتَتَلْنا، فَضَرَبَ إِحدى يديَّ بالسيف فقطعها، ثم لاذَ مِنِّي بشجرة، فقال: أسلمتُ لله، أَأَقْتُلُه يا رسولَ الله بعد أن قالها؟ قال: لا تقتُلْه، فقلت: يا رسولَ الله! قَطَعَ إِحدى يَديَّ، ثم قال بعد - ما قطعها-: لا ﺇله إلا الله, قال: لا تقْتُلْه، فإن قتَلْتَه فإِنَّهُ بمنزلتِكَ قبل أن تَقتُلَه، وإِنك بمنزلَتِهِ قبلَ أن يقول كَلِمَتَه التي قال))
((به رسول الله- صلی الله علیه وآله - گفتم: به نظر شما اگر مردی از کفار را ببینم و با هم بجنگیم و او یکی از دستان مرا با شمشیر قطع کند سپس از دست من به درختی بگریزد و بگوید: به خدا اسلام آوردم. ای رسول خدا، آیا پس از این گفته‌اش او را بکشم؟ فرمود: او را نکش. گفتم: ای رسول خدا! او یکی از دستان مرا بریده است سپس گفته-دپس از بریدن دستم-لا إله إلا الله، فرمود: او را نکش و اگر او را بکشی او مانند حالت تو پیش از کشتنش می‌باشد و تو به مثابه‌ی حالت او پیش از گفتن کلمه‌ی شهادت خواهی بود.))

[بخاری و مسلم در صحيح وابو داود در سننش]

تا زمانی که گفته باشد: لا إله إلا الله، خون او در امان است.

این اصول اسلام است:

خوب است: کدام انسان پیامبر را بسیار اندوهگین کرد؟ که بود؟ قاتل سیدنا حمزه، حبشی، یعنی پیامبر صلی الله علیه وسلم سیدنا حمزه را بسیار دوست می‌داشت. یک برده حبشی وعده داده شده بود که اگر حمزه را بکشد آزاد می‌شود. او در جنگ تنها یک مأموریت داشت. نیزه‌ای آورد و آن را در قلب او فرو کرد. هند آمد. شکمش را شکافت. و برای انتقام از وی، جگر او را با دهان خود پاره کرد.
این کسی که عموی ایشان حمزه را کشت اسلام آورد. همه چیز تمام شد. به او فرمود:

((اجلس ورائي))
((پشت سر من بنشین))

اما پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم - نمی‌توانست او را در مقابل خود ببیند. فرمود:

((اجلس ورائي))
((پشت سر من بنشین))

پس اسلام مسأله‌ی بزرگی است. اصول آن واضح است.

نکته‌ی مهم:

یکی از اصحاب که گویا بر کافری چیره شده بود و آن کافر گفته بود: أشهد أن لا إله إلا الله، به او رحم نکرده بود.... پیامبر بسیار خشمگین شده بود. گفت: ای رسول خدا! ایشان فرمود: آیا او لا إله إلا الله گفت و تو او را کشتی؟ گفت: ای رسول خدا! او از ترس شمشیر گفته است. فرمود: آیا قلب او را شکافتی تا ببینی گفته است یا نه؟ و هم چنان آن را تکرار می‌فرمود تا جایی که آرزو کردم کاش همان روز اسلام آورده بودم.

عمل به احادیث بیان شده:

اکنون سخن بسیار دقیقی از عمر را پیش از اتمام درس می‌شنویم: از عبدالله بن عتبه بن مسعود روایت است که گفت: از عمر بن خطاب شنیدم که می‌گفت:

((إِن ناساً كانوا يُؤخَذون بالوحي في عهدِ رسولِ الله))
مردمانی در زمان پیامبر با وحی مؤاخذه می‌شدند

در دوران پیامبر یک وحی بود. یعنی میان او و میان پسر همسر او سخنی رفت و وی گفت: اگر محمد راستگو بود ما از شراب دست بر می‌داشتیم. یعنی: اما او راست نمی‌گوید. بنابراین وحی نازل شد:

قال: وقالوا كلمة الكفر, فإن يتوبوا خير لكم,
گفت: و سخن کفر آمیز گفتند، اگر توبه کنند برایتان بهتر است

وحی آمد اما بعد از اتمام وحی رسوا می‌گردیدند-

((وإِن الوحي قَدِ انقطع، وإنما نأخذكم الآن بما ظهر لنا من أعمالكم، فمن أَظْهَرَ لَنَا خَيراً أَمِنَّاهُ، وقَرَّبْنَاهُ، وليس لنا من سَرِيرتِهِ شيء، الله يُحَاسِبُهُ في سريرته، ومَنْ أَظْهَرَ لنا سُوءاً لم نَأْمَنْهُ، ولم نُصَدِّقه، وإن قال: إِنَّ سريرتَه حسنة))
((وحی تمام شده است. اکنون ما به ظاهر اعمالتان حکم می‌کنیم. کسی که در برابر ما خیر و نیکی نشان دهد، به او امان داده و او را نزدیک می‌کنیم و نهان و باطن او به ما مربوط نیست و خداوند خودش به حساب باطن او رسیدگی می‌کند و کسی که به ما بدی بنماید از ما در امان نخواهد بود و او را تصدیق نمی‌کنیم و حتی اگر بگوید: باطن او نیک است))

[بخاری در صحيح]

اکنون وحی نیست و ما به ظاهر حکم می‌کنیم. خداوند خودش به باطن رسیدگی می‌کند. شما در هر حالتی و در اعمال روزانه و روابط و معاملات خود ظاهری دارید. اگر ظاهر درست باشد نباید به ناحق چیزی بگویید مگر این که نشانه‌ها و دلایلی برای عکس آن وجود داشته باشد. اما اگر نباشد بدون دلیل شخصی را متهم کنید...

از این کار بپرهیزید:

گفتند: تهمت به زن شوهردار عمل یک سال را از بین می‌برد.
یعنی: اگر نام زنی را بردید و گفتید تو این کار را مرتکب شده‌ای... فقط:

﴿وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ﴾
(آن را ناچیز می‌شمارید اما از نظر خداوند بسیار بزرگ است)

[سوره ی نور آیه:15]

انسانی که به زن شوهرداری را تهمت بزند، هشتاد ضربه شلاق می‌خورد.

محور درس:

برادران، این درس می‌گوید: خودتان را عادت دهید به ظاهر حکم کنید و باطن را به خدا واگذارید و این امر به خداوند مربوط است. اما اگر دلیل و نشانه‌ای بود. از زبان یا رفتار چیزی مشاهده شد، موضوع فرق می‌کند و خداوند آگاه‌تر است و سپاس خداوند جهانیان را.

دعای پایان:

به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان، حمد و سپاس پروردگار عالمیان را و درود و سلام بر سرورمان محمد راستین وعده‌ی امانتدار.
پروردگارا به ما عطا کن و ما را محروم نساز، ما را گرامی بدار و ما را ضعیف مدار، ما را ترجیح بده و دیگران را بر ما ترجیح مده، ما را خرسند بگردان و از ما خرسند باش و درود و سلام بر سرورمان محمد امی و بر خاندان و یارانش.

دانلود متن

زبان های موجود

پنهان کردن تصویر